لقب دختر شاهرخشاه پسر رضاقلی میرزا پسر نادرشاه و مادر محمدقلی میرزای ملک آرا. دومین فرزند فتحعلی شاه. (حاشیۀ سبک شناسی ج 3 ص 397) لقب شهربانو دخت یزدگرد همسر امام حسین بن علی علیه السلام و مادر حضرت زین العابدین سجاد (ع). (یادداشت مؤلف)
لقب دختر شاهرخشاه پسر رضاقلی میرزا پسر نادرشاه و مادر محمدقلی میرزای ملک آرا. دومین فرزند فتحعلی شاه. (حاشیۀ سبک شناسی ج 3 ص 397) لقب شهربانو دخت یزدگرد همسر امام حسین بن علی علیه السلام و مادر حضرت زین العابدین سجاد (ع). (یادداشت مؤلف)
نای ممتاز در نوع خود، شهنا، شه نای، نای ترکی است که آن را سورنای گویند و آن سازی است معروف که به سرنا اشتهار دارد، (برهان قاطع)، سازی است که نام دیگرش سرناست و مخفف آن شه نای است، (فرهنگ نظام)، نام سازی است که به سرنااشتهار دارد و آن را شنهای و سرنای و سورنای نیز خوانند، (فرهنگ جهانگیری)، شیپور و نایی که سپاهیان می نوازند، (ناظم الاطباء)
نای ممتاز در نوع خود، شهنا، شه نای، نای ترکی است که آن را سورنای گویند و آن سازی است معروف که به سرنا اشتهار دارد، (برهان قاطع)، سازی است که نام دیگرش سرناست و مخفف آن شه نای است، (فرهنگ نظام)، نام سازی است که به سرنااشتهار دارد و آن را شنهای و سرنای و سورنای نیز خوانند، (فرهنگ جهانگیری)، شیپور و نایی که سپاهیان می نوازند، (ناظم الاطباء)
شه جان، نام جایی است که آن را مرو گویند و شهجان نیز خوانند، (شرفنامۀ منیری)، نام ولایت مرو باشد، (جهانگیری)، نام ولایت مرو باشد و مرو شهری است قدیم از خراسان، (برهان قاطع)، مؤلف انجمن آرا نویسد: مرو را گویند آن را مرو شه جان نیز گفته اند، مرو اعظم بلاد خراسان بود و در میان مرو و نیشابور هفتاد فرسخ است و تا سرخس سی فرسخ و تا بلخ یکصد و دوازده فرسخ وگفته اند که شاهجان و شهجان از برای جلالت مرو گفته اند که بمنزل جان پادشاه است و ظن من این است که مرو شاه جهان بوده نه شاه جان است و حدیث نبوی در تعریف مرو مروی است و گفته اند بنای آن از ذوالقرنین بود وتهمورس آن را عمارت کرده و هعای بنت اردشیر بهمن در آنجا بناها کرده و در اسلام بریده بن الخصیب صحابی آنجا را تصرف کرده و همانجا درگذشته و مدفون گشته است و مدتها دارالملک مأمون عباسی و سلاطین سلاجقه بود و سلطان سنجر در آنجا مدفون است و خزاین متعدد بر جامع آن موقوف بوده است، و در ورود لشکر تاتار خرابی بسیار دید و منهدم شده است و در این روزگار در تصرف امرای بخارا است، (انجمن آرا) (آنندراج)، و امروزه جزء روسیۀ است: شد آواز نشاط و شادکامی ز مرو شاه جان تا بلخ بامی، نظامی، رجوع به مرو و مروشاهجان شود
شه جان، نام جایی است که آن را مرو گویند و شهجان نیز خوانند، (شرفنامۀ منیری)، نام ولایت مرو باشد، (جهانگیری)، نام ولایت مرو باشد و مرو شهری است قدیم از خراسان، (برهان قاطع)، مؤلف انجمن آرا نویسد: مرو را گویند آن را مرو شه جان نیز گفته اند، مرو اعظم بلاد خراسان بود و در میان مرو و نیشابور هفتاد فرسخ است و تا سرخس سی فرسخ و تا بلخ یکصد و دوازده فرسخ وگفته اند که شاهجان و شهجان از برای جلالت مرو گفته اند که بمنزل جان پادشاه است و ظن من این است که مرو شاه جهان بوده نه شاه جان است و حدیث نبوی در تعریف مرو مروی است و گفته اند بنای آن از ذوالقرنین بود وتهمورس آن را عمارت کرده و هعای بنت اردشیر بهمن در آنجا بناها کرده و در اسلام بریده بن الخصیب صحابی آنجا را تصرف کرده و همانجا درگذشته و مدفون گشته است و مدتها دارالملک مأمون عباسی و سلاطین سلاجقه بود و سلطان سنجر در آنجا مدفون است و خزاین متعدد بر جامع آن موقوف بوده است، و در ورود لشکر تاتار خرابی بسیار دید و منهدم شده است و در این روزگار در تصرف امرای بخارا است، (انجمن آرا) (آنندراج)، و امروزه جزء روسیۀ است: شد آواز نشاط و شادکامی ز مرو شاه جان تا بلخ بامی، نظامی، رجوع به مرو و مروشاهجان شود
صفت حالیه. درحالت شعله زدن. در حال اشتعال. شعله ور: آتش هیبت چنان شعله زنان در دلش کآتش هرگز ندید کس که جهد از چنار. خاقانی. شمعوش پیش رخ شاهد یار دمبدم شعله زنان میسوزم. سعدی
صفت حالیه. درحالت شعله زدن. در حال اشتعال. شعله ور: آتش هیبت چنان شعله زنان در دلش کآتش هرگز ندید کس که جهد از چنار. خاقانی. شمعوش پیش رخ شاهد یار دمبدم شعله زنان میسوزم. سعدی
در یادداشت مؤلف چنین آمده است: مرحوم اردشیرجی می گفت در سفر اول که به ایران آمدم گدایان دوره گرد مردم را به شاه زنده سوگند میدادندکه به آنان چیزی دهند - انتهی. امروز زنان وقتی در حمام خواهند قسم خورند کف دست بر زمین زنند و گویند:به این شاه زنده. و البته میدانیم که زیر زمین حمام (جهنم حمام) یعنی مجرای حرارت است و از اینجا شاید بتوان دریافت که مراد آنان از شاه زنده، آتش باشد
در یادداشت مؤلف چنین آمده است: مرحوم اردشیرجی می گفت در سفر اول که به ایران آمدم گدایان دوره گرد مردم را به شاه زنده سوگند میدادندکه به آنان چیزی دهند - انتهی. امروز زنان وقتی در حمام خواهند قسم خورند کف دست بر زمین زنند و گویند:به این شاه زنده. و البته میدانیم که زیر زمین حمام (جهنم حمام) یعنی مجرای حرارت است و از اینجا شاید بتوان دریافت که مراد آنان از شاه زنده، آتش باشد
خواجه رکن الدین محمود خوافی سنجانی ملقب به شاه سنجان از بزرگان مشایخ عرفا و شعرای قرن ششم بوده است. وی از سلسلۀ چشتیۀهرات و از خواص مریدان خواجه مودود چشتی است که لقب شاه سنجان را وی بدو داده است. شاه سنجان در سال 593 یا 597 یا 599 هجری قمری در سنجان درگذشت و در همانجا مدفون گشت. اغلب تذکره نویسان و صاحبان طبقات صوفیه تصریح کرده اند که وی از اهالی قصبۀ سنجان از توابعخواف بوده و در همانجا مدفون شده و مزار شاه سنجان امروز در خراسان در نزدیکیهای تربت حیدریه (نه در نزدیکیهای خواف) مشهور و زیارتگاه عمومی است. در نقشه های کنونی ایران هم در نزدیکی های قصبۀ امروزی خواف قریه ای است موسوم به سنگان (سنگان پایین) و هم در نزدیکی های تربت حیدریه نیز قریه ای است موسوم به سنگان. (سنگان بالا). این تناقض ظاهری چنین نشان میدهد که در خراسان دو جا بنام سنگان مشهور است اول قریۀ سنگان که در نزدیکی قصبۀ رود حاکم نشین خواف واقع است. دوم در تربت حیدریه بلوکی است بنام سنگان که مرکز آن بلوک نیز سنگان نامیده میشود و دههای بلوک سنگان تربت حیدریه وصل بدههای خواف است و به احتمال قوی پیش از واقعۀ مغول تربت حیدریه و محال آن جزو خواف محسوب میشده است و هر دو سنگان در یک بلوک واقع بوده و قبرشاه محمود سنجانی در سنگان مرکز بلوک سنگان است و آن در هفت فرسخی جنوب شرقی تربت حیدریه است و راهی که از آن از تربت به خواف میروند از وسط آبادی سنگان میگذرد. قبر شاه سنجان با قلعه و آبادی فعلی سنگان قریب پانصدمتر فاصله دارد. و در دههای اطراف آن مشهور و زیارتگاه عمده است و آنچه از بنای مقبره مانده چهاردیواری است مربع بعرض و طول هفت گز و ارتفاع کنونی دیوارهاقریب ده گز است و سقف آن در سابق خراب گردیده است وانبوهی از آجر روی قبرشاه سنجان که در وسط بقعه است از زمان خرابی تاکنون باقی مانده است. اصل بنای آن را از چینه ساخته اند. و برای شرح حال شاه سنجان رجوع به تاریخ گزیده ص 793 نزهه القلوب ص 151، مجمل فصیح خوافی در حوادث سال 593، نفحات الانس در شرح حال مودود چشتی ص 374، حبیب السیر جزو 3 از ج 2 ص 75، هفت اقلیم در ذیل خواف، سفینه الاولیاء صص 91- 92، آتشکده در ذیل خواف، ریاض العارفین ص 97، خزینه الاصفیاء ج 1ص 255. طرائق الحقائق ج 2 ص 62 الذریعه ج 9 ص 499، شدالازار چ قزوینی ص 314 و حواشی آن ص 538 و بعد شود
خواجه رکن الدین محمود خوافی سنجانی ملقب به شاه سنجان از بزرگان مشایخ عرفا و شعرای قرن ششم بوده است. وی از سلسلۀ چشتیۀهرات و از خواص مریدان خواجه مودود چشتی است که لقب شاه سنجان را وی بدو داده است. شاه سنجان در سال 593 یا 597 یا 599 هجری قمری در سنجان درگذشت و در همانجا مدفون گشت. اغلب تذکره نویسان و صاحبان طبقات صوفیه تصریح کرده اند که وی از اهالی قصبۀ سنجان از توابعخواف بوده و در همانجا مدفون شده و مزار شاه سنجان امروز در خراسان در نزدیکیهای تربت حیدریه (نه در نزدیکیهای خواف) مشهور و زیارتگاه عمومی است. در نقشه های کنونی ایران هم در نزدیکی های قصبۀ امروزی خواف قریه ای است موسوم به سنگان (سنگان پایین) و هم در نزدیکی های تربت حیدریه نیز قریه ای است موسوم به سنگان. (سنگان بالا). این تناقض ظاهری چنین نشان میدهد که در خراسان دو جا بنام سنگان مشهور است اول قریۀ سنگان که در نزدیکی قصبۀ رود حاکم نشین خواف واقع است. دوم در تربت حیدریه بلوکی است بنام سنگان که مرکز آن بلوک نیز سنگان نامیده میشود و دههای بلوک سنگان تربت حیدریه وصل بدههای خواف است و به احتمال قوی پیش از واقعۀ مغول تربت حیدریه و محال آن جزو خواف محسوب میشده است و هر دو سنگان در یک بلوک واقع بوده و قبرشاه محمود سنجانی در سنگان مرکز بلوک سنگان است و آن در هفت فرسخی جنوب شرقی تربت حیدریه است و راهی که از آن از تربت به خواف میروند از وسط آبادی سنگان میگذرد. قبر شاه سنجان با قلعه و آبادی فعلی سنگان قریب پانصدمتر فاصله دارد. و در دههای اطراف آن مشهور و زیارتگاه عمده است و آنچه از بنای مقبره مانده چهاردیواری است مربع بعرض و طول هفت گز و ارتفاع کنونی دیوارهاقریب ده گز است و سقف آن در سابق خراب گردیده است وانبوهی از آجر روی قبرشاه سنجان که در وسط بقعه است از زمان خرابی تاکنون باقی مانده است. اصل بنای آن را از چینه ساخته اند. و برای شرح حال شاه سنجان رجوع به تاریخ گزیده ص 793 نزهه القلوب ص 151، مجمل فصیح خوافی در حوادث سال 593، نفحات الانس در شرح حال مودود چشتی ص 374، حبیب السیر جزو 3 از ج 2 ص 75، هفت اقلیم در ذیل خواف، سفینه الاولیاء صص 91- 92، آتشکده در ذیل خواف، ریاض العارفین ص 97، خزینه الاصفیاء ج 1ص 255. طرائق الحقائق ج 2 ص 62 الذریعه ج 9 ص 499، شدالازار چ قزوینی ص 314 و حواشی آن ص 538 و بعد شود
در حالت شهقه زدن. نعره زنان. صیحه زنان: بعد از آن اشعریان بحضرت رسول آمدند شهقه زنان و رجزگویان بدین عبارت: غداً نلقی الاحبه محمداً و حزبه. (تاریخ قم ص 274)
در حالت شهقه زدن. نعره زنان. صیحه زنان: بعد از آن اشعریان بحضرت رسول آمدند شهقه زنان و رجزگویان بدین عبارت: غداً نلقی الاحبه محمداً و حزبه. (تاریخ قم ص 274)
شهاب الدین. ابن جهانگیر از پادشاهان سلسلۀ بابری و از نواده های امیرتیمور گورکان است که از سال 1036 یا 1037 هجری قمری تا 1068 سلطنت کرده است. شاه جهان مردی هنردوست و هنرپرور بود و در عهد وی انواع صنایع ظریفه و فنون جمیله در هند بحد اتقان و کمال رسید دولتی باشکوه و با عظمت جلوه گر شد. شاه جهان و زنش ممتازمحل هر دو دارای ذوق و قریحۀ ادبی بودند و از او بسبب محیط شعر و ادب مخصوصاً فارسی که در دستگاه و دربار او وجود داشت حکایات و نوادر و مناسب خوانی و بدیهه سرایی نقل میکنند که کمال ذوق و فرهنگ این شاه و ملکه را میرساند در دورۀ شاه جهان ترکیب هنر ایرانی و هندی و فنون ایرانی در هند رواج پیدا کرد و می توان یکی از مظاهر ترکیب این دو تمدن را در عمارت تاج محل که در شهر اگره جهت مدفن زوجه اش ممتازمحل ساخته است دید. و تأثیر سبک معماری اسلامی و بالخصوص ایرانی در این بنا بخوبی مشهود است و کمتر سبک هندی در آن احساس میگردد. در بنای این ساختمان اثرهنرمندان ایرانی امثال امانت خان شیرازی و محمدخان شیرازی دیده می شود. امانت خان شیرازی خطاط که طغرانویس کتبیه های قرآنی آن روضه عالی است سال اختتام آن را چنین نوشته است: ’الفقیر امانت خان شیرای 1048 هجری قمری مطابق دوازدهم سنۀ جلوس مبارک’. از طرف دیگر شاه جهان که معاصر میرعماد حسینی قزوینی استاد خط نستعلیق است بقدری بخطوط او علاقه و شوق داشته است که صاحب تذکرۀ خوشنویسان می نویسد: هر کس برای شاه جهان قطعه ای از خط میر بهدیه می آورد منصب و شهریه ’یکصدی’ صله می گرفت. و حتی پس از قتل میر چند تن از شاگردانش موسوم به آقا عبدالرشید و سید علی نیریزی و خواجه عبدالباقی به دربار شاه جهان مهاجرت کردند و به آنها لقب ’جواهر قلم’ و ’یاقوت قلم’ و غیره اعطا گردید. صنعت زرگری و جوهرنگاری در عهد شاه جهان بدان پایه رسید که تخت مرصعی بنام ’تخت طاوس’ برای زیب بارگاه خود امر بساختن داد و در جشن نوروز سال 1635 م. / 1044 هجری قمریبر آن تخت جلوس کرد. این تخت که از نوادر تحف و آثار بوده مورد شرح و تفصیل مورخان و شعرای نامی آن زمان قرارگرفته است. بر اثر هنرپروری و ذوق و قریحۀ شاه جهان بوده است که شعرای برجستۀ ایرانی بدربار هند مهاجرت می کرده اند از جملۀ آنها که می توان نام برد صائب تبریزی است که قصیده ای در تاریخ جلوس شاه جهان سروده است و کالای سخن او در دربار شاه جهان خریدار داشته است. ابوطالب کلیم همدانی یا کاشانی در نزد شاه جهان و دربار او مقام والایی داشت. محمدقلی سلیم طهرانی در عهد این پادشاه از ایران بهند مهاجرت کرد و در نزد نواب اسلام خان وزیر اعظم معزز و محترم میزیست. قدسی مشهدی که لقب ملک الشعراء شاه جهان را داشت. و بالاخره دربار شاه جهان زمینۀ بسیار مستعدی جهت پرورش زبان و ادبیات فارسی بود. و در عهد همین شاه ترکیب و پیوند دو زبان هندی و فارسی که در قرن چهارم هجری در لاهور شروع شده بود در قرن یازدهم بحد کمال رسید. درباره علاقۀ شاه و ملکه بزبان فارسی داستانهایی نقل می کنند از جمله، اینکه شاه جهان روزی این مصراع را گفت: آب از هوای روی تو می آید از فرسنگها ملکه ممتاز محل بالبدیهه آن را جواب داد: وز هیبت شاه جهان سرمیزند بر سنگها. همینطور فرزندان شاه جهان، شاهزاده محمد شکوه و جهان آرا بیگم و روشن آرا بیگم که تحت تأثیر محیط شعر و ادب فارسی دربار قرار گرفته بودند. در سال 1658 میلادی اورنگ زیب شاه جهان را معزول کرد و خود به جای پدر به سلطنت نشست. رجوع به سرزمین هند تألیف حکمت ص 50، 93، 94، 109، 120، 119، 131، 125، 133، 134، 140، 125، 540، 148، 159 و لاروس شود
شهاب الدین. ابن جهانگیر از پادشاهان سلسلۀ بابری و از نواده های امیرتیمور گورکان است که از سال 1036 یا 1037 هجری قمری تا 1068 سلطنت کرده است. شاه جهان مردی هنردوست و هنرپرور بود و در عهد وی انواع صنایع ظریفه و فنون جمیله در هند بحد اتقان و کمال رسید دولتی باشکوه و با عظمت جلوه گر شد. شاه جهان و زنش ممتازمحل هر دو دارای ذوق و قریحۀ ادبی بودند و از او بسبب محیط شعر و ادب مخصوصاً فارسی که در دستگاه و دربار او وجود داشت حکایات و نوادر و مناسب خوانی و بدیهه سرایی نقل میکنند که کمال ذوق و فرهنگ این شاه و ملکه را میرساند در دورۀ شاه جهان ترکیب هنر ایرانی و هندی و فنون ایرانی در هند رواج پیدا کرد و می توان یکی از مظاهر ترکیب این دو تمدن را در عمارت تاج محل که در شهر اگره جهت مدفن زوجه اش ممتازمحل ساخته است دید. و تأثیر سبک معماری اسلامی و بالخصوص ایرانی در این بنا بخوبی مشهود است و کمتر سبک هندی در آن احساس میگردد. در بنای این ساختمان اثرهنرمندان ایرانی امثال امانت خان شیرازی و محمدخان شیرازی دیده می شود. امانت خان شیرازی خطاط که طغرانویس کتبیه های قرآنی آن روضه عالی است سال اختتام آن را چنین نوشته است: ’الفقیر امانت خان شیرای 1048 هجری قمری مطابق دوازدهم سنۀ جلوس مبارک’. از طرف دیگر شاه جهان که معاصر میرعماد حسینی قزوینی استاد خط نستعلیق است بقدری بخطوط او علاقه و شوق داشته است که صاحب تذکرۀ خوشنویسان می نویسد: هر کس برای شاه جهان قطعه ای از خط میر بهدیه می آورد منصب و شهریه ’یکصدی’ صله می گرفت. و حتی پس از قتل میر چند تن از شاگردانش موسوم به آقا عبدالرشید و سید علی نیریزی و خواجه عبدالباقی به دربار شاه جهان مهاجرت کردند و به آنها لقب ’جواهر قلم’ و ’یاقوت قلم’ و غیره اعطا گردید. صنعت زرگری و جوهرنگاری در عهد شاه جهان بدان پایه رسید که تخت مرصعی بنام ’تخت طاوس’ برای زیب بارگاه خود امر بساختن داد و در جشن نوروز سال 1635 م. / 1044 هجری قمریبر آن تخت جلوس کرد. این تخت که از نوادر تحف و آثار بوده مورد شرح و تفصیل مورخان و شعرای نامی آن زمان قرارگرفته است. بر اثر هنرپروری و ذوق و قریحۀ شاه جهان بوده است که شعرای برجستۀ ایرانی بدربار هند مهاجرت می کرده اند از جملۀ آنها که می توان نام برد صائب تبریزی است که قصیده ای در تاریخ جلوس شاه جهان سروده است و کالای سخن او در دربار شاه جهان خریدار داشته است. ابوطالب کلیم همدانی یا کاشانی در نزد شاه جهان و دربار او مقام والایی داشت. محمدقلی سلیم طهرانی در عهد این پادشاه از ایران بهند مهاجرت کرد و در نزد نواب اسلام خان وزیر اعظم معزز و محترم میزیست. قدسی مشهدی که لقب ملک الشعراء شاه جهان را داشت. و بالاخره دربار شاه جهان زمینۀ بسیار مستعدی جهت پرورش زبان و ادبیات فارسی بود. و در عهد همین شاه ترکیب و پیوند دو زبان هندی و فارسی که در قرن چهارم هجری در لاهور شروع شده بود در قرن یازدهم بحد کمال رسید. درباره علاقۀ شاه و ملکه بزبان فارسی داستانهایی نقل می کنند از جمله، اینکه شاه جهان روزی این مصراع را گفت: آب از هوای روی تو می آید از فرسنگها ملکه ممتاز محل بالبدیهه آن را جواب داد: وز هیبت شاه جهان سرمیزند بر سنگها. همینطور فرزندان شاه جهان، شاهزاده محمد شکوه و جهان آرا بیگم و روشن آرا بیگم که تحت تأثیر محیط شعر و ادب فارسی دربار قرار گرفته بودند. در سال 1658 میلادی اورنگ زیب شاه جهان را معزول کرد و خود به جای پدر به سلطنت نشست. رجوع به سرزمین هند تألیف حکمت ص 50، 93، 94، 109، 120، 119، 131، 125، 133، 134، 140، 125، 540، 148، 159 و لاروس شود
ملک و سرور عالم. شاه دنیا. خداوند گیتی. حاکم دوران. پادشاه دنیا: بیامد یکی فیلسوفی چو گرد سخنهای شاه جهان یاد کرد. فردوسی. کسی را که شاه جهان خوار کرد بماند همیشه روانش بدرد. فردوسی
ملک و سرور عالم. شاه دنیا. خداوند گیتی. حاکم دوران. پادشاه دنیا: بیامد یکی فیلسوفی چو گرد سخنهای شاه جهان یاد کرد. فردوسی. کسی را که شاه جهان خوار کرد بماند همیشه روانش بدرد. فردوسی
دهی است از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز که در 18 هزارگزی شمال خاوری قلعه زراس، کنار راه مالرو بابازاهد به قلعه دلی واقع است. جلگه و گرمسیر است و 55 تن سکنه دارد. آبش از چاه و قنات. محصولش غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز که در 18 هزارگزی شمال خاوری قلعه زراس، کنار راه مالرو بابازاهد به قلعه دلی واقع است. جلگه و گرمسیر است و 55 تن سکنه دارد. آبش از چاه و قنات. محصولش غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
حاکم و فرمانروای زنگ. سلطان زنگبار، مجازاً شب را گویند وبعربی لیل خوانند. (برهان قاطع). کنایه از شب است. (انجمن آرا) (آنندراج). صاحب فرهنگ نظام گوید: شاه زنگ استعاره برای آفتاب است. و پیداست که در بیان این معنی نظر بمعنی دیگر زنگ که آفتاب باشد بوده است
حاکم و فرمانروای زنگ. سلطان زنگبار، مجازاً شب را گویند وبعربی لیل خوانند. (برهان قاطع). کنایه از شب است. (انجمن آرا) (آنندراج). صاحب فرهنگ نظام گوید: شاه زنگ استعاره برای آفتاب است. و پیداست که در بیان این معنی نظر بمعنی دیگر زنگ که آفتاب باشد بوده است